همین چند روز پیش یه دفعه ای خونه شلوغ شد . خیلی ها جمع شده بودند . یه دونه ببعی بزرگ را بخاطر من قربونی کردن که خیلی خوش به حالم شد. بعد از خوردن شام من را به دست بابا بزرگ دادن و مثل روز اول که خانم دکتر و بابایی یه چیزی تو گوشم خوندن ، بابا بزرگ دوباره همانها را خواند و یه چیز دیگه ای هم گفت : علی ، علی آقا ..
بعد خیلی ها همین کلمه را می گفتند . گویا باید با این اسم کنار بیام. شما می تونید بگید این اسم یعنی چی ؟
مثل اینکه یه خورده زردی گرفتم.بردنم بیمارستان و چند تا کار دردآور و بعدش برگشتیم خونه.
جای شما خالی . چند تا آدم بزرگ کلی وقت می ذارن تا بعد از هربار شیر خوردن یه عارق از من دربیارن . خیلی جالبه ..نه ؟
دست و صورتم هنوز پوست پوستیه...می تونید یه چیزی معرفی کنید بمالم خوب بشن ؟